و سپاس خدایی را . . .


                                                به نام خدا

سپاس مخصوص خدایی است که خود را به ما شناساند و شکر خود را به ما الهام کرد و درهای پروردگاریش را به روی ما گشود و ما را به سوی توحید خالص خود راهنمایی کرد و از شک و کجروی در کار خود دور کرد.

سپاسی که تا زنده ایم جزو سپاسگزاران او باشیم و هنگامی که عمر به پایان رسید به سوی خشنودی و گذشت او بشتابیم.

سپاسی که تاریکی های برزخ را بر ما روشن گرداند و راه رستاخیز را هموار نماید و مکان ما را در منزلگاه گواهان آبرومند قرار دهد , روزی که هر کسی پاداش کار خود را می بیند و بر هیچ کس ستم نمی شود , روزی که دوستان به درد نمی خوردند و کسی یاریگر کس دیگری نیست.

سپاسی که تا بلند ترین جایگاه ها بالا برود و در نامه اعمال نوشته شود و نزدیکان بارگاه الهی بر آن گواهی دهند.

سپاسی که آنگاه چشم ها خیره می شود , چشم های ما به وسیله آن سفید گردد .

 سپاسی که ما را از آتش دردناک خداوند برهاند و در پناه او قرار دهد. سپاسی که ما را در گروه فرشتگان جای دهد و در سرای جاودان و جایگاه پر برکت همیشگی , همراه پیامبران قرار دهد

و رسول مهربانی . . . .

به نام خدا  

 


                                  «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»
    به‌راستی که من مبعوث شدم تا شرافت‌های اخلاقی را کامل و تمام کنم

و یکی از مهم ترین جنبه های بعثت خاتم الانیاء (ص) را می توان در همین جمله یافت. اخلاقیات چیزی که در جوامع کنونی ما روز به روز کمتر و کمتر می شود مشکلات بشری بیشتر و بیشتر می شود . جایی که انسانها در فقدان اخلاقیات بدترین رفتارها را با دیگران و حتی با خویش انجام میدهند . رسول اکرم(ص) آمده اند که اخلاقیات را پرورش دهند امده اند تا کرامتات انسانی را آموزش دهند و کامل نمایند . تا بشریت زیر سایه آن راه نجات را بیابد. تا فرد اول خودش و بعدش جامعه را بسازد . تا جامعه اسلامی ای داشته باشیم انسانی و والا و متعالی . 
اخلاقیات را شاید بتوان خارج از چهارچوب قوانین و محدودیت ها و باید و نباید ها شناخت . چیزی است که فرد شاید اول باید به آن پایبند باشد تا بعد جامعه اش را به آن پایبند سازد.شاید رفتارها و اعمالی باشد که فرد باید بیاموزد و در زیر سایه عمل با آن خویش و جامعه را متعالی سازد.
 فقط می توان گفت که جهان امروز در فقدان اخلاقیات که رکن اساسی رشد و پرورش و تعالی انسان است قرار گرفته است و به همین علت به قهقرا نیستی و نابودی پیش می رود .

فرخنده عید مبعث رسول مهربانی و عطوفت را به همه همساده ها گرامی و همه دوستان تبریک و تهنیت عرض می نمایم

و می گذرد روزگار . . .

                                                    به نام خدا
زمان هیچگاه به عقب باز نمیگردد ولی به خوبی میتوان از تجربه  گذشته درس گرفت و با عمل به آن در زمان حال ؛ آینده را ساخت . هر کاری که در گذشته کردیم از نظر خودمان و با توجه به سبک و سنگینی که در آن  زمان انجام داده بودیم کار درستی بوده که در زمان خودش انجام شده. حال که بعد از گذشت زمان ؛ برما معلوم گشته که آن کار اشتباه ، نادرست یا کامل نبوده ، نباید افسوسش را خورد بلکه باید ازش درس گرفت باید تجربه ای بشود برای آینده . به هرحال اگر قرار باشد که همه کارهایمان درست و بی عیب باشد که دیگر دنیا اینقدر متفاوت و متنوع و تا حدی میشه گفت زیبا نبود. یا اگر زمان به گذشته بر میگشت که دیگه اینقدر سرنوشتها و تقدیرهای متفاوت و متمایز بوجود نمی آمد . یک جلوه از زیبایی زندگی و دنیا در این است که انسان نمیداند و نمی تواند .
با کسب تجربه و مشورت با سایرین می توانیم درصد موفقیت هایمان را افزایش بدهیم . می توانیم تصمیماتی بگیریم که آینده ساز باشد و فرا رو را روشن نماید. نباید به گذشته افسوس خورد . گذشته رفته است و تمام کارهایمان در آن زمان درست بوده ، حتما درست بوده که آن را انجام داده ایم . نگذاریم که شکستها اعتماد به نفس ما را از بین ببرند . که بزرگترین شکست از همینجا آغاز می شود

و کلامی از امیر لبخند و عشق . . .

                                                    به نام خدا

با شما سخن میگویم (از این انسان نطفه ای بود جهنده و سپس خونی شد لخته و ناتمام) و بچه ای در شکم مام وشیرخواره ای از پستان و کودکی (در خور دبستان) و نوجوانی رسید (که سبزه زندگی اش تازه دمیده) سپس او را دلی داد فراگیر و زبانی در خور تعبیر و دیده ای نگرنده و بصیر تا دریابد و پند پذیرید. و باز ایستد و راه نافرمانی پیش نگیرید. چندانکه جوانی شد راست اندام و تندرست و به قامت تمام ، گردن کشانه (از راه حق) دوری گزید و بیهشانه این سو و آن سو دوید از چاهسار آرزو نوشا و در پی دنیا کوشا .

سرمست لذت و شادمانی ، از عنفوان و نشاط جوانی نه اندیشه رسیدن مصیبت در سر و نه از خدا و تقوایش خبر، تا آنکه در این آزمایش فریب خورده مرد و روزگار کوتاه را در خطا به سر برد نه عوضی به دست آورد و نه واجبی را که برعهده داشت ادا کرد .

در واپسین دوران جوانی و آخرین منزل کامرانی درد مرگ او را فرو گرفت ، چندانکه روز را با حیرانی به سر می برد و شب را با بیداری و نگرانی . هر روز به سختی درد می کشد و هر شب رنج بیماری به سروقتش میرسید حالی که گردش برادری بود به جان برابر ، و پدری مهربان و نصیحتگر و مادری از ناشکیبایی فریاد کنان و از ناآرامی برسینه زنان و او در بیهوشی و غفلت و در سختی و مصیبت و ناله ای زار و نفستی افتاده به شمار، جان کندنی طاقتزا و دشوار ، سپس او را خاموش درون کفنهایش گذارده و گردن نهاده و رام از زمینش برگیرند و برپاره چوبهایش بردارند ، پیکر کوفته و رنجیده ، لاغر از بیماری که کشیده . فرزند و نواده و برادران همگان تابوتش را بردارند و به خانه غربتش رسانند ، آنجا که دیگر هیچ کس او را نبیند _ و تنها خود در آن خانه نشیند _ تا چون مشایعت کنندگان باز گردیدند و مصیبت زدگان وا پس گراییدند ، او را در گودالش نشانند ، زمزمه کنان ، حیرتزده از پرسش فرشتگان و خطا کردن در امتحان و دشوارتر چیز آنجا ، بلای فرود آمدن است در گرمی جهنم و بریان شدن در آتشی که زبانه زند پی هم ، و تیر گشتن بانگ آن هر دم ، نه لختی آسوده بودن ، و نه راحتی ، تا بدان رنج زدودن نه نیرویی بازدارنده تا در امان ماند ، نه مرگی تا او را از این بلا برهاند، و نه خوابی سبک تا آرامشی رساند سختی های مردن از پی هم، عذابها هر ساعت و هر دم
 به خدا پناه بریم ( از این غم)
      

قسمتی از خطبه 83 نهج البلاغه
ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی   

و بهاریه . . .

به نام خدا  

حدیث رویش

پای به هر طرف بِنِه، بهار را صدا بزن
بهار را به سیرِ کوچه ها باغ ها صدا بزن

بخوان حدیث ِرویشِ دوباه را به گوشِ گُل
به شوق ِ سبز زیستن، جوانه را صدا بزن

زلال جویبار را به سوی دشت ها بخوان
عبورِ پاکِ آب را به هرکجا صدا بزن

سکوتِ کوهسار را لبالب از ترانه کن
زخواب، آبشار را کنون بیا صدا بزن

نسیم را به سفره ی ضیافتِ سحر گهان
به روشنای پُرشُکوهِ شهرِ ما صدا بزن

شکوفه ها در انتظارِ رویشی دوباره اند
بیا و روح ِ عشق را
صدا
صدا
صدا بزن 
 

(سهیل محمودی)