و غم نامه . . .

به نام خدا
نوشتن این روزها برایم کمی تا قسمتی سخت شده است ، همه رخدادها خوب معمولا با یک اتفاق و یا حتی امتداد همان رخداد خوب به تلخی می انجامد. میخواستم اینجا از دیدارم با بزرگ عزیز بنویسم که  من آخرین نفری بودم از جمع اینجا که به این افتخار نائل شده بودم ولی خب برای نوشتن این اتفاق بسیار شادمانه ، باید شادمانه بود ، باید حس و حالش باشد و باید از اون ساعاتی که مثل برق وباد به خوبی و خوشی و شادی گذشت ، شاد بود تا توان نوشتنش باشد . اما الان بعد از اون دیدار دلتنگی ناشی از جدایی از این دوست عزیز برایم سنگین است ، اکنون که این مطالب را می نویسم او برفراز آسمان در حال دور شدن از کشورش و رسیدن به خانه و خانواده اش می باشد .
اما  . . . اما  . . . متاسفانه حال و روزهای امروز من اصلا مناسب نوشتن آن اتفاق بسیار شادمانه نیست . این روزها درگذشت افرادی که اطرافمان بودند بدجوری تو ذهنم  جولان می دهد ، هنوز فکر و ذهنم مشغول و درگیر رخدادهایی است که حضرت ملک الموت وجه مشترک همگی اشان است . جانباختگان منا هنوزهم که هنوزه در صدر اکثر اخبار هستند ، بازگشت پیکرهایشان به کشور و نیز مراسم تشیع جنازه هایشان ؛ فوت ناگهانی کاپیتان پرسپولیس که اکثر خبرهای چند روز اخیر تحت تاثیر آن رخداد تاثر آور بود ، و امروز هم خبر فوت یکی از همکارهایمان در سی و دو سالی بعلت سرطان با داشتن یک دختر یکسال و نیم . امروز توی اداره هیچ کس حس و حال کارکردن را نداشت ، همه متفق القول به خوب بودن بدون چون و چرایش اذعان داشتیم و اکنون مانده ایم با جای خالی اش و تلفنی که دیگر جواب نمیدهد .
بعضی از دوستان قدیمی تر میدانند که اتفاق مرگ بر روی من تاثیر بسیاری میگذارد . اکنون که شما این مطالب را میخوانید طبق برنامه اعلام شده من احتمالا در مراسم تدفین این همکار عزیز هستم و با بهت و حیرت نظاره گر رفتن یک همکار خوب .
متاسفانه این روزها اخبار چندان خوبی نداریم . و تنها امید به آینده است که همچنان استوارمان نگاه داشته است . و زندگی همچنان جاریست  .
اگر این مطلب کمی متفاوت است عذرمیخواهم . دست خودم نیست ، ذهنم مشغول است و چه کسی از شما همساده ها مهربانتر برای درد دل گفتن .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.