و کلیدر . . .

                                                 به نام خدا
نفیر خواب ، نفیر دیگر است . چهار تن اگر زیر سقفی خفته باشند ، نفیر منظمشان چنان آهنگی بر پا میکند که خود خواب آور است . اما هرگاه در این میان تنی از ایشان بی خواب شده باشد، از نفس کشیدنش ، ناهماهنگی نفیرش می توانی او را باز شناسی . دم او ، خواب رمیده ، آهنگی دیگر دارد و خفتنش حالی دیگر. آن آرامی پر اطمینان در دراز کشیدنش نیست، و این غلت و واغلتهای بی اختیار در اندامش دیده نمی شود. انسان خفته خود را در آزادی تمام یله می دهد. یله داده است . شده . دست و پای وگردن و موی ، هر یک به اختیار و در آزادی یله اند . از پوشاک تن خویش بی خبراست و نگاه از برهنگی تن فرا برده است .
خواب زده ، اما چنین نیست . او به خود می پیچد و از هم می پاشد . تنش رها نیست . بسته هم نیست . دست و بال خود وا می اندازد. دست و بال بی قرار خود را . عصبی است . پاها را بسته و باز می کند، فزاینده خستگی . سرو گردن به این سوی و آن سوی می راند ، دردمند . خواب رمیده ، کوفته و بدخوی ، پرتوقع و نا آرام ، بی تعادل و خشمخوار است . تاب سکون ندارد . از پس کلنجار بسیار با خود ، جمع می شود از جای بر می خیزد، تن پوشی به دوش می اندارد و از دربرون می زند و در هوای پاک - اگر هوای پاکی باشد- پوست تن به سیل نسیم می سپارد و هوای پاک را به ولع می بلعد. مشتی آب بر روی . پس در میدانه ای ، بیخ دیواری ، گرد آبگیری، لب جویی ، کنار کشتزاری براه می افتد ، پندار می بافد ، می اندیشد مگر تازه ای برای اندیشیدن بیابد. امید اینکه پنداره هایی روشن ، او را از قلاب اوهام پیچنده وارهانند و خستگی سالم به او روی کند . میل به بستر. چنین گاهیست که خواب رمیده ، دودل اما به امید اینکه خواب خواهدش برد ، کف برهنه پا بر بستر میگذارد و تن کوفته رها میکند و پلکها بر همی می هلد .
اما این هنگامی شدنیست که پروایی در میان نباشد ، که جان بسته نباشد ، که پیرامونش دیواری ناپیدا نکشیده باشند ، که به زندان در نباشد ، که خموشی و آشفتگی درون ، از شب و آنچه که در آن پیش است ، از پندار فردا و مادر ، از خیال خشم برادر و اندوه پدر در امان باشد. نه این که همه هراس ، هراس موذی به دلش رخنه کرده و او را در غباری از تردید و ترس ، امید و انتظار گرفتار کرده باشد. نه شب، شبی که همواره خیال انگیز بوده است تا بدین پایه نادرست و ترسناک شده باشد . چگونه شبی است امشب ؟!
(کلیدر - ج 1- محمود دولت آبادی)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.